گفتم بمان! نماند..
نویسنده:
یغما گلرویی
امتیاز دهید
یغما گلرویی (زادهٔ ۱۳۵۴) متولد ارومیه- آذربایجان غربی، ترانهسرا، شاعر و مترجم ایرانی است.
از او آثار متعددی از جمله شعر، داستان، ترجمهٔ شعر، فیلمنامه و غیره منتشر شده است و در ضمن ترانههای او توسط کسانی همچون امیر کریمی، سیاوش قمیشی، حسن شماعی زاده، معین، امید، شیلا، فرهاد جواهر کلام، ناصر عبدالهی، شادمهر عقیلی، قاسم افشار، سعید شهروز، رضا یزدانی و چند خواننده دیگر اجرا شده است.
ترانهٔ «تصور کن» که در آلبوم روزهای بیخاطرهٔ سیاوش قمیشی اجرا شد را میتوان از معروفترین ترانههای گلرویی نامید
بیشتر
از او آثار متعددی از جمله شعر، داستان، ترجمهٔ شعر، فیلمنامه و غیره منتشر شده است و در ضمن ترانههای او توسط کسانی همچون امیر کریمی، سیاوش قمیشی، حسن شماعی زاده، معین، امید، شیلا، فرهاد جواهر کلام، ناصر عبدالهی، شادمهر عقیلی، قاسم افشار، سعید شهروز، رضا یزدانی و چند خواننده دیگر اجرا شده است.
ترانهٔ «تصور کن» که در آلبوم روزهای بیخاطرهٔ سیاوش قمیشی اجرا شد را میتوان از معروفترین ترانههای گلرویی نامید
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گفتم بمان! نماند..
اگه گوشِت با منه ،
یه سَری به این خاطرخوا بزن
که بَدجوری کلافَته !
نمیدونم شِنُفتی یا نَه :
میگن عمو حافظ
تو پیاله عکسِ طرفُ میدیده !
منم پِیِ همین آدرس اومدم که حالا
قدمام مالِ خودم نیس !
دِ نخند ! با وفا !
ما خیلی وقته تلوتلو خوردهتیم !
باهام حرف بزن !
بگو اگه حافظ خالی بسّه باشه ،
اگه اونوَرِ این استکانم سراغم نیای ،
اونوَخ کجای این زمونهی زهرماری پیدات کنم ؟
امّا تو با معرفتتر از این خیالای خامی ،
حتم دارم یه تُکِ پام که شده
این وَرا پیدات میشه !
پَس بیحرفِ پیش ،
وعدهمون تَهِ همین بطری !
پا به پای غرور و قافیه میروی...
مرگ با لباس چین دار بلندش...
پای پنجرۀ اتاقم می آید...
سوت میزند...
و منتظر میماند...
قوطی قرص های این قلب بیقرار که سبکتر شد...
مرگ هم برمیگردد...
میرود سراغ سرایه دار پیر همسایه...
نه... عزیز دلم...
تازگی بوف کور هدایت را نخوانده ام...
این ها که نوشتم حقیقت محض است...
باور نمیکنی ، یک شب به کوچۀ دلتنگ ما بکوچ...
کنار همان درخت که پر از خاطرات خط خورده است...
بایست و تماشا کن...
تا ببینی چگونه به دامن دریا و گریه میروم...
بس کن ای دل ساده...
صفحه صفحه برای که گریه میکنی...
کتاب کبود گریه ها را آهسته ببند...
تا خواب بی خروس بانوی بهار را بر هم نزنی...
گوش کن...
درماندۀ درد آلود...
از پس پرده های پنجره...
صدای سوت می آید...
(یغما گلرویی)
نردبانی بلند برمی دارم
پای پنجره ی پرسه های پسین پروانه می گذارم
و به سکوت سلام آن روزها سرک می کشم
شاعر که شدم
می آیم کنار کوچه ی کبوترها
تاریخ یادگاری دیوار را پر رنگ می کنم
و می روم !
شاعر که شدم
مشق شبانه ی تمام کودکان جهان را می نویسم
دیگر چه فرق می کند
که معلمان چوب به دست
به یکنواختی خطوط مشق های شبانه
شک ببرند یا نبرند
شاعر که شدم
سیم های سه تارم را
به سبزه های سبز سبزده گره می زنم
و آرزو می کنم
آهنگ پاک صدای تو را بشنوم
شاید که شاعری
تنها راه رسیدن به دیار رویا
و کوچه های خیس کودکی باشد
یغما گلرویی
همه آثار یغما فوق العاده اس
که شباهتی عجیب به دختری ار تبار ترانه دارد...
حالا باران که می آید...
خاک این دختر خالی...
هنوز بوی عشق و عود و عسل میدهد...
حالا مدام از پی نشانی تو...
فنجان های قهوه را دوره میکنم...
مدام این چشم بیقرار را...
با بغض و بهانۀ باران آشنا میکنم...
مدام این دل درمانده را...
با باور برودت عشق آشتی میدهم...
باید این ساده بداند...
بانوی برفی بیداری ها...
دیگر به خانۀ خواب و خاطره باز نخواهد گشت...
(یغما گلرویی)
سیاوش قمیشی و ...
آلبوم های رضا یزدانی رو هم اگه گوش داده باشید، به شعرهای فوق العاده ی یغما ایمان می یارین